خاطرات مشهد

سلام  

چند روزی بود نتونستم خاطراتمو بنویسم ولی امروز با اینکه حالم خیلی خوب نیست میخوام بنویسم چون خیلی از محسن عقب افتادم. 

۲۴اذر با مامان ومادربزرگم و چند تا از خاله هام ودخترخاله هام با قطار رفتیم مشهد جاتون خالی خیلی خوش گذشت. از همه بیشتر جای محسن خیلی خالی بود چون دلم براش یه ذره شده بود . 

از مشهد برای محسن یه عطر خریدم از عطر فروشی سید با یه عروسک که اسمشو گذاشتم فتح اله چون خیلی تپله. 

روز اول که رسیدیم مشهد رفتیم سرزمین موجهای ابی خیلی باحال بود ولی از روز دوم همش میرفتیم حرم. دعای کمیل و ندبه هم رفتیم .حرم خیلی شلوغ بود چون هم اخر هفته بود و هم اول محرم . 

روضه های مامانم شروع شده فقط من یه روزش رو رفتم چکار کنم اینم از بدیهای غریبیه دیگه ولی عوضش یه شوهر خوب و دوست داشتنی دارم. 

خوب دیگه باید برم حاضر بشم برم دانشگاه داره دیرم میشه فعلا بای