امروز صدا برداریم تموم شد خدارو شکر فردا شاید برم خونه مامان اخه چهاردهم ابان سالگرد ازدواج مامان و بابامه ولی دلم نمیاد محسن و تنها بذارم اخه عشق منه، دلم خیلی براش تنگ میشه .اینم از بدبختیهای غریبیه دیگه

نظرات 4 + ارسال نظر
لیلا چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:34 ق.ظ

ادمی غریب که کسی دوستش نداشته باشه . اگه محسنم تو رو به همین اندازه دوست داشته باشه که غمی نیست. هست؟؟؟؟

خانم بزرگ دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.majera.blogsky.com

دقیقا الان مشکل منم همینه غربت و فکر کردن به حرفای گذشته رفتم پیش یه روانشناس گفت اینطوری خودت رو فرسوده می کنی یه مدت خوب بودم ولی دوباره شروع شده تو هم برو پیش روانشناس چند جلسه کمکت می کنه

مریم سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.cassper.blogsky.com


سلام. حالتون خوبه؟ خوش میگذره؟ نازی چه زن وشوهر رمانتیکی. تبریک منم پذیرا ذباش.

ایشالا که همیشه خوشبخت باشین در کنار هم.

بهارنارنج و یاس رازقی پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ب.ظ http://formyramin.blogsky.com

از صمیم قلب براتون آرزوی خوشبختی می کنم. این جریان غریبی رو هم که گفتی خوب می فهمم. چون خودم به شکل شدیدی! گرفتارش هستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد